سلام به وبلاگ عاشقان ولایت با کمال احترام خوش آمدید
لطفا برای بهتر شدن وبلاگمون نظر بزارین
ممنون
شبی آیت الله سید جواد در حالت خواب و بیداری آب طلب میکنند آقا از خواب بلند میشوند و لیوانی آب برای پدر میبرند اما میبینند که پدر خواب هستند آقا هم دلشان نمی آید پدر را بیدار کنند و لیوان بدست بالا سر پدر می ایستند تا پدر از خواب بیدار شوند بعد از چند ساعت آیت الله سید جواد که از خواب بیدار میشوند و آقارا با لیوان آب میبینند و میگویند سید علی اینجا چه میکنی آقا هم جواب میدهند آب خواسته بودید.
سلام شهیدم ... یادت هست دیروز تو از سنگر دینت دفاع میکردی ؟! حالامن نگهبان همان سنگرم تو دفاع میکردی من هم دفاع میکنم تو خون دادی حرمت خون حسین را حفظ کنی من میجنگم تا حرمت خون تو را حفظ کنم تو از سنگر خاک وطن دفاع کردی حالا من از سنگر ارزشهایمان دفاع میکنم تو کلاس درست شد کلاس رزم و من کلاس درسم ؛ کلاس حفظ آرمانهای رزمت هست . من حجابم را همانطور حفظ میکنم که تو سلاحت را برای جنگ حفظ کردی . من نمازم را سخت پی میگیرم چنانکه تو در میان توپ و تفنگ ترک نکردی اری شهیدم رزم امروز من در میدان جنگ نرم باتو فقط یک شهادت فاصله دارد . من با ولایت پیش خواهم رفت تا رسیدن به شهادت ... افسر جوان جنگ نرم
گفت یا علی(ع)؛
عشق آغاز شد.
گفت یا زهرا(س)؛
سوز آغاز شد.
و چه سریست بین عشق و سوز؟
شاید همان قصه شمع و پروانه باشد که حکایت نور است و سوختن؛
اما نه...
زبان لال میشود در برابر توصیف عشق و سوز علی و فاطمه؛
که اگر نبود صبر الهی؛
کن فیکون میشد عالم و هرآنچه در اوست.
گفت: فاطمه، فاطمه است.
اما نه؛
فاطمه، فاطمه بود و فقط، خدا و پدر و همسر و فرزندانش میدانند که؛
فاطمه که بود.